[ورس یک]
دیدبان مدار بسته چشم شهر
هاجر
سقف آسمون کوتاه و خاک تشنه لب
کانون عدسی تنگ ، خلق پی حق
نداری خبر قصه از چه قراره تلخ یا قند
تصویر ماه کشیده به مرداب
لجنزار ظاهر وباطن وبا
وبال گردن سراب
سیراب فراخ ترین صحرای گِل به دل ، فساد
خون به شیشه ـَس ، استخون پودر توو هونگ
هنر ناخلف قیچی زد به رُبان
گروگان مشتی شعار
ساختار متزل میشه از بنیان
چه فرقی داره وقتی اُق میزنه کسی که شسته گناه
بارون میاد جر جر
هوا سیاه زمین تر
رو گنبد و رو منبر
قطره قطره وانگه دریا
گم شده راه بندر
پروانه ها پر زدن به سوی آب رنگ زدن
تن به تن به تن سفید تر از کاغذ
زُلف سیاه قُمری داشت
حنای دست عمری داشت
حجله ی خونی وقت شب
ابروهای کمونی داشت
پشت خونه ـَش عروسی داشت
یه چیز بگم نخندی
تَجن کجاست؟ ارس نیست
بارون میاد جر جر ، رودخونه ها کمتر
روزها میشه هفت فصل
سه تا سه تا رفت زد ، اُق زیر چشم شهر
خاکشم بقای تو ، نخوندی جرایدو
پایین بیار شمایلُ
[کروس]
زیر سایه ی مداربسته عجین با بازی با روان
خونه ی خاله کدوم وره
از این وره و از اون وره
چراگاه کجاست؟ گاو بشیم سرود بگیم ما بشیم
بارون ببار جر جر
خاله پیرزن راحت بخواب رفتم
مردمک تنگ
ببار ببار جر جر
ببار ببار جر جر
ببار ببار جر جر
[ورس دو]
همه قدقد میکنن ، برو
خاله پیرزن خندید و گفت
روزی از این روزا
روزی میزاره مرغ منم تخم طلا
دیدبان مداربسته چشم تنگ
نظر کرده اُق میزنه زیر لنز که شسته گناه
مدادرنگیاش سرنگه درد میکشه
تفاله ـَس ، خون به بدن کم
رنگ زرد پریده تر از این نیست ، کجاست فصل گرم
شد دیدنی کفاره دار
شنیدنی صد تا یه غاز
نمی ارزه سنار سه شاه
زِهی ناز نفس باد صبا
به دور نیروی محرک شهر طواف
زیر سایه ـَش شبا میمیری صبح شفا
پول بریز به پاش
خوشحالی و شادی و خندون
قدر دنیارو بدون ، دست بزن و پا بکوب
تبلیغات سیّار به روز
تبعیدگاهه زمین
زاده ی زادگی قرنطینه ی کثیف
آفتاب خرج لحیم
به سیاهی قریضه بها میدیم ، اینه خدای ناتنی
چهارپا و دوتا بستن بندیل و بساط
ندارن جایی رو طاقچه کنار شاخه نبات
دور میشن
مردمک بی کورسو
گوشه ای از متن و گرفته سوگ
[کروس]
زیر سایه ی مداربسته عجین با بازی با روان
خونه ی خاله کدوم وره
از این وره و از اون وره
چراگاه کجاست؟ گاو بشیم سرود بگیم ما بشیم
بارون ببار جر جر
خاله پیرزن راحت بخواب رفتم
مردمک تنگ
ببار ببار جر جر
ببار ببار جر جر
ببار ببار جر جر
[ورس سه]
لباس خوش فرم به تن مقام نشست
منطق خلاف جهت فلاسفه ـَس
باز بحث سر میز مذاکره ـَس
بسته عقربه میگذره ، زمان که نه
مردمک باز ، مردمک بسته
طینت بد ، زینت نفس ، عوض کن راه
سیاه سفید نداره فرق
وقتی بوی پول برسه به مشامش سر مزارتن
مردمک بسته یه مشت فرافِکن
سواد کم معلول نیست مشکل فرهنگه
دست کیه معلوم نیست کارگره یا سرهنگه
لباس بدفرم به تن ملت نشست
قسم میخورم ته قصه ـَش شکسته
مردمک گوشه نشین ، کشور به حق
میگن شکم بهتره از بجنگ بجنگ
دیدبان مداربسته چشم شهر
اُق میزنه ، شسته گناه
نداریم طیف رنگ، ما؟ اونا؟ چی میگین شما
شعار شعار
قُمار آب توو کاسه ی دریای بی بخار
دیدبان بی قیل و قال میبینه کی دچاره کی ناچار کی بیچاره
میگرده دنبال سوال