این رگهای آسفالت میرن توو قلب شهر
ماشینا توو جریان ساختمونها خونشن
آدمهای تووشم همشون توو چشن
غذاها توو دهن میرن راهی روده شن
نصفی هضم نصفی دیگه فاضلاب
همون جایی که فرصت هست هنوز واسه تازهها
حل شدن تووی محیط ، فهمیدن توحید
تماشای دوباره روییدن جوونهها
ما رشد کردیم توو این شهر ، خاطرات شدن بیشتر
حرکت حتی تووی خاک ، توقف هیچ وقت
پی تنفر نیستم ، تعصب ! چی هست؟
وقتی تصویر کلا قشنگه چرا ببینم ریز تر؟
بزرگتر توو این شهر ، عاقلتر توو این شهر
عاشقتر توو این شهر ، میمونم توو این شهر
این راهها که آشنان ، این جریان توو ریشه است
این خطها موازی ، این شکلها کلیشه است
دور خودم میچرخم قد میکشم تهش میدم بار
اگه فشارم بیاد روم جای گل یهو در میآرمم خار
غم دل گیر شد گرفت تار ، منم براش زدم روی تنبک
قلبم گذاشتم وسط ضرب ولی دیگه گوشم نیست بدهکار
به حرفهای مفت دنبههای دم کلفته
بترسونن کنی خوف پ ، ولی بدون همه حرف مفته
سر سوزن روزنه ، به نظرم اون ور روشنه
مساله رشدمه ، ریشه ها میتنن سمت نور ، دونشم توو مشتمه
من کاشتم توو این شهر ، شاخهها شدن بیشتر
حرکت روی خاک ، توقف هیچ وقت
تصاحب کنم نیستم ، میخوام رشد کنم بی شک
وقتی تا ته راه عشقه ، ترس و میبینم ریز تر
با جرأت توو این شهر ، محکمتر توو این شهر
میخونم توو این شهر ، میشم رد از این شهر
این داستان که آشناست تصویرا توو شیشه است
این چرخها مساوی ، این چرخه همیشه است