اينترو [شاملو]:
اين کوزه گر دهر چنین جام لطيف می سازد و باز بر زمین می زندش
ورس 1 [رض]:
كوزه گر كوزه را ساخت ، شديم جاري // قطره وار ، بچه سال ، تو خالي
ما اينجا اين تا با تجربه پر شيم // مثه خورشيد ، نوراني
بيرون ِ آروم ، درون طوفاني // عمري كم تو مسيري طولاني
چشامو باز كردم ديدم دنيا رو اونجوري كه آدما ساختنش ، پوچ ، پوشالي
به حقيقت گفتم خودتو بشكاف // بهم جواب داد اول خودت بشناس
تو انساني ، امكاني ، تو علمي ، عرفاني // جهان ذره اي از توست و توئم ذره ي جهاني
(؟) ، چشم خيس ، همه چي رنگ باخت // رضي به شب تاخت ، تا خود صبح
ديدم خودتو ، ميخوام خودت رو // خدا اين بندها رو از رو گردن من شُلش كن
ورس 2 [نويد]:
كوزه گر كوزه رو ساخت فروخت بدبخت // چندتا ورقه كاغذ موند تو كف دستاش
ورقا رنگ عوض ميكردن // همه جا از جنگ هم حرف ميزدن
ولي مگه من خر ميشم ، نـــــــه
دمش گرم معلم راهنماييم // كه بهم ياد داد فايده نداره ياد ندادي
فهميدن يه بخشش ، فهموندن يه بخشش // اگه ازت كم نميشه هرچي داري رو ببخش بهش
به وقتش ، حرفام سنگينن چون گوشها سنگينن // يه چيزي اون پشت هست اين روزا غمگينم
مُداي اجتماع ، خداي اشتباه // خسته از بحث هاي تكراريه تاكسي بين راه
سوار شو ، غُر بزن ادا در بيار عادته // پياده شو پشتشم مسخره كن راحته
توي اين چرخه گير ، گير روزمرگي // به خودت وقت بدي ، آدم تر بشي