[قسمت اوّل]
شهر فرنگ از همه طرح و رنگ با قیمتهای کم
حاجی ارزونی بخر
صورتهای رنگ و وارنگ
سرخاب سفیدآب به صورت
هفت قلم آرایش، گاو ابلق، رنگین کمون هفت رنگ
خاکشیر و رنگینک واسه بُنیه بعد بازی هفتسنگ
بخر و ببر خونه دار و بچه دار
پیر سرپا، جوون سرحال، زنبیلو بردار و بیار
چون، خر ما از کرّگی دم نداره
سیاهم
بی رنگ و بی نقاب، کارگر سینه چاک
برو بزار باد بیاد، حق منه زیر پات
گربه رقصون میشم، نخ میگیرم نخ میدم، ارباب طناب ننداز دور دست و پام
تا بفهمم کجام
دست راست و آزاد کن که بدن اعمال تورو دست راست
قر میدم میرقصم، ببین ازت میترسم
میگی کارکن کارکن، لعنت به این کالبد، پشت گردنم بارکُد
اگه زن منم حال کن با پایین تنم
اگه مَردم که جای تَرکه نشسته پشت کمرم
لَ لَ لَ شعرم بلدم لَ لَ لَ قیچی بزن به پای چپ نیست به ضررم
بند هر طرفم خب اینم اشک شوقِ
خیس نمیشه مُژه، ببار آب توبه س
نون سر سفره س، قوت کمه محرز
ولی راضی به این لقمه م، رها آویزونم از دو وجه
[همخوان]
برقصون عروسک خیمه شبم
با گچ خونه بکش رویامو نقش بزن
با هرسازی محاله لی له نرم
وگرنه نخ نده میام هی به عقب
[قسمت دوّم]
از اوّل شخص مفرد به راوی، قصّه رسید به جایی
که سیاه میخواست بشه آبی، یا شایدم سفید
با هرلحظه ای که میگذشت دل به دریا میزد، بیشتر
نقشه میچید بنام آزادی واهی
مگه نه که کاچی بهتر از هیچی
بند دست و راست و پای چپ قیچی
زده شد اشک شوق از چشمهاش بارید
هیچوقت گریه نکرد باری به هرجهت بادی وزید
میخواست رو دوپا بایسته مثل طفل نوپا
خدا بِبُر دست چپ نویسنده اگه ارباب پاره نکنه بند دست چپ بنده
از راوی به شخص بنده، سیاهم نگاهم نمیکنن با خنده
روم زرده، معلومه یا که نه
همیشه عزادارم کسی نداره داغ من
نخ نماست لباسم، بند دست چپ و باز کرد
پای راست و میکشه عقب
بدنم روهواست، مهربون ترینشم به من رو نداد
حتی ماهی که رنگی رنگیه پولکاش
مذهبم اجباری، زبونم زبون سرخ، سرمایه دار با جیب پر
زندگی میکنه مفت ولی من … با اینحال بازم شُکر
پای راست و آزاد کن، کلام آخره
پابوسم دستبوسم، دین من این باوره
[همخوان]
برقصون عروسک خیمه شبم
با گچ خونه بکش رویامو نقش بزن
با هرسازی محاله لی له نرم
وگرنه نخ نده میام هی به عقب
سیاه هیچوقت گریه نکرد
هیچوقت
[قسمت پایانی]
بُرید نخ پای راست و تُهی از دغدغه
بعد آسمون بارید
کثیفی و شست از صورت سیاه
پایان شب تاریک