[ورس یک]
صلح زنگ تفریح میون دو جنگ
زیرِ نیمکت چشم بذاری رو خوابِ موشک
خون گلو رو گاهی ، خون
مهمونِ نامحرم بی امون مایی
چشم بذار قایم شم ، چشم بذار رو بالشتک
پیدام کنی خواهشا ، سیرآبم کن تا تشنه ام
از کریم خان بگیر تا نمره ی هفت
فعلی که نمیشه صرف
رفت رفت رفت ، فاعل دق کرد
مفعول راه نمیده بدون قید و شرط
من ، پشتِ ویرگول گیر کرد
علی علی علی ، نمایش شور علی
رقص پرچم علی
وصلت مصراع با مصراع شعر تووی بیت اول علی
نثر روی ماه علی ، شرار گونه ها علی
رفیقِ بوسه ها علی ، کبریت به بوته ها علی
دهن به دهن ، سینه به سینه
دوشادوش تا وقتی خون توو رگا بمیره
قلم مصوره تا حنجره بگیره
[ورس دو]
بدم دَم بدم بشه زمزم تشنه ی تشنه ی رهائیم
زمین زندانه ، زندان تن توو لحظست
فرسنگ ها راه میرم و میشم کج فهم تر
شاید قطرم وصله به دریای وعدت
بدم دَم بدم بشه زمزم تشنه ی تشنه ی رهائیم
زمین زندانه ، زندان تن توو لحظست
[ورس سه]
مسافر نیست به نیست نه
مسافر چیست به چیست نه
مسافر هست به هستم مهم تاثیر رو موقعیت هاست
خطا جایز نیست ترس میگذره با شتاب
چشم به هم بذار میرسه وقت وداع
مرثیه عه هزینه چی چرا چون
تیتر قرمز و لکه های بی انتها بود
بزن ببر ، بشو بکن
فعل میشم هر اما و کاش و اگر هزینست به تجربه
دسته ی کلاغای عزادار هندسی
مشغول به مردگی ، به دو به دو به هفت
نقطه چین چینه دامن آسمون
منم جان شمس ، زهر و پادزهر منم
فقط جای رفیقامون که نیستن خالی هم منم
منم منم منم منم
مکن ای صبح طلوع ، منم
منطقِ بی زبون ، حرکت بی امون
دسخط آبرو ، دوم آذر منم
چهارشونه ی لاغر ، اول شخص مفرد
قصه ی اشک و لذت ، منم منم منم
منم من ، دیوار دیوار دیوار مکعب
شکستنی تر از ایناست
نشون بده چند مرده حلاج داری پشتِ دست
ساحل نمک گیر کردی به خوشه وصل
پر بکش ، کلاغ پر ، تویی ، سفید پوشیده گر
زمینِ سلامت
[ورس چهار]
میگه مردگان این سال ، عاشق ترین زنده ها بودن
بودن؟ هستن رفیق بگرد هست ببین
آژیر قرمز و آبی ، آزیر امضای چنگ به خاک
نه مثل قصه ی یه برف و ردّ پا
بزنیم دست و پا ، بکنیم گرد و خاک
برگ و باد برقصن هر چند دارن کم و کاست
بیا جهانو فتح کن دیگه راحته
چاقو که نیست کاغذه
چاقو که نیست ، خیس بشه تیز نیست
لنزو بکش بالا روی بینیت
نه حرفی هست نه استعاره
با تیراژ هزار تا استخاره
سادست به قولِ خودت رسولی
من هنوز گیجم گیج دردِ کبودی
جراحت ف یه پوست پاره یِ ماشین
نور به ستاره پاشید نقش اول بازی
آشناست تاب به دست و دستا به وضوح
شکسته نویسی از افعالِ تو بود
تو بود ، به امضای بی رنگ دستای شعور
زاویه ما خاطره از لایِ تو بود ، تو بود
بود بود ، هست سراسر سراسر ، سر سراسر
سرایمه آ سیمه سر ، سینه سرد نیست علی
شکاف به سقف زدی ، با هندسه ی زمین
بهشت علی جان علی شمس علی